سیمای جنگ در نهج البلاغه
نويسنده:فخر الدّين حجازى
انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ على مرد جنگ است، و نهج البلاغه كتاب جنگ، و جنگ ناموس خدا است و تبلور ايمان است، زيرا كفر به طاغوت مقدّمه ايمان به اللّه است، و تا طاغوت تكفير نشود و در خاك نابودى پوشانده نشود، ايمان به اللّه استقرار نيابد.
پس على (علیه السلام) كه نخستين مؤمن است و نخستين مسلم، نيز نخستين كافر است به طاغوت، و لازمه كفر به طاغوت نابودى آن است.
على (علیه السلام) در انديشهاش و در سخن و عملش جنگ مىجوشد. او گاهى جهادش، جهاد دعوت است و تربيت و حكومت براى كفر به طاغوت در پهنه فرهنگ، و گاهى جهادش كشتار است و قتال است هم بيرحمانه و هم سرسختانه، زيرا خدا به او فرموده است كه رأفت به طاغوت در دين اللّه نيست.
على نه آنكه سردارى باشد از سرباز، جدا. يا زاويه نشستهاى كه ديگران را به معركه فرستد، كه خودش پيشتاز است و پيش آهنگ. هم در سنين كوچكى از چنگش خون مىچكد، در بدر و احد و خندق، و هم در كهنسالى در ليلة الهرير شمشيرش تا پايان سپاه زبانه مىزند، و از دستش بر قبضه تيغش خون مىچكد و على در روح پيروانش تجلّى دارد، هر كس مجاهد است و عارف است و جنگ آور و در راه خدا است، برخاسته از مكتب اوست.
امّا جنگ در نهج البلاغه داراى خصيصه فى سبيل اللّه است، همچنان كه از قرآن بر مىخيزد، عباد صالح، انسانهاى آرزومند و مستعد، راهى راه خدايند در صيرورت تكامل، امّا در برابر اين رهروان حقّ، رهزنانى بر مىخيزند تا راه را بر مؤمنان ببندند، و كاروان را به غارت كشند و توقّف بخشند. اينجا است كه نبرد با اهريمن راهزن و فريفته كفر به طاغوت، ايجاب مىكند كه تا راهنمايان راهگشا نيز باشند و آنرا كه رهزن است و ره بند، در خون كشند.
پس جهاد در اسلام، فى سبيل اللّه است، همچنان كه ديگر فرائض و ديگر حركتها در صيرورت الهى كه «الى اللّه المصير».
جهاد را على (علیه السلام) دروازهاى ميداند بسوى بهشت. نزديكى به خدا و درك فيض حضور ربّانى كه آخرين پرواز در معراج امّت بسوى سدرة المنتهى و خلوتگاه راز حق. پس آن كس كه پيراهن سرخ جنگ مىپوشد و سينه به سلاح دژخيم مىسپارد، آن كسى است كه دروازه قرب برويش گشوده مىشود. امّا اين جهادگر بايد ولّى خدا باشد، بلكه برتر، خاصهاى از اولياء حق، انّ الجهاد باب من ابواب الجنّه، فتحه اللّه لخاصّة اوليائه اولياء جهادگران، اولياء خدايند بل برتر، كه خاصّان اولياء، پيامبران جهادگرند كه پيوند با منشأ وحى دارند، و امامان مجاهدند كه مفطورند به فطرت حق و ممتازند به عصمت. امّا گاه مىنگريم برهنه پايانى را كه مكتبى نديدهاند، و مراحلى نپيمودهاند، گمنامانى هستند كه دروازه بهشت برويشان باز مىشود و در رديف خاصان اولياء حقاند، يعنى درس ناخواندگان و پاى برهنگان و گمنامانى كه مراحلى از فلسفه يا عرفان نپيمودهاند، آنسان برخاستند كه به استواى خاصّت اولياء بالا مىروند و دروازه قرب حقّ، برويشان باز مىشود واين نمايش سترگ امروز در اين سرزمين پديدار است، اگر خواهيد هم دروازه بهشت را مىتوانيد بنگريد و هم خاصان اولياء خدا را كه در زمان ظهور نهج البلاغه، چنين نمايشگاهى چون امروز پديد نيامده است. روستا زادگان درس ناخوانده، آنان كه از خانههاى فقيران برخاستهاند شعلههائى هستند از قبس شجره اللّه، همان شجرهاى كه بر موسى (علیه السلام) درخشيد. امروز اين زبانه در تاريكستان كفر طاغوتى شعله مىزند و راه بهشت را به روى انسان مىگشايد.
در جبهه بنگريد، همين امروز كه اينسان آرام نشستهايد خواص اولياء خدا به صورت نوجوانانى هستند كه دروازه قرب، برويشان باز است و اين نمايش پس از كربلا، زيباترين نمايشى است در اين روزگار «و هو لباس التّقوى» خواص اولياء خدا اين پيراهن بهشتى را كه كسوت پارسائى است بر تن دارند.
تا دامن مادر پاك نباشد، تا قلب پدر درخشش ايمان نيابد، تا فرزند در سرچشمه پرهيزكارى، شستشو نكند، به مقام والاى جهادگرى عروج نخواهد كرد.
دژ مستحكم جهاد است كه امّت را در خويش نگه ميدارد، و اين زره آهنين جهاد است كه اجتماع اسلامى را از نفوذ طاغوتيان مصون نگه ميدارد. امّتى كه در منطقش و مكتبش، جهاد نباشد، او هرگز زره آهنين مصونيت خدائى را بر تن نخواهد داشت، چنانكه در چهارده قرن، ملّت مسلم چون نتوانست جهاد كند، آنسان در فشار طاغوتيان بود، و امروز كه اين پيراهن سرخ را پوشيده است، خداى هم زره آهن مصونيت بر اندامش راست كرده و او را در حصن توحيد نگه داشته است. جهاد، سپر محكمى است كه در پشت آن از تير باران حوادث و آختن تيغهاى جنايت محفوظ مىماند، و ما امروز اين سپر بلا را در ميهن اسلامى خويش مىنگريم كه هزاران تيرانداز و تيغ زن دژخيمان طاغوت به سوى اين ملّت حمله مىبرند، امّا اين سپر كه خداى بر سر اين امّت نهاده، جانشان را از خطر حفظ ميكند.
آن كس كه از جهاد روى برگرداند، خداى لباس خوارى بر تنش مىپوشاند.
امروز ببينيد، اجتماع اسلامى جهان، چرا دچار ذلّت است، چون از جهاد رو برگردانيده است و اگر به جهاد روى آورد، به عزّت خواهد رسيد. و ما كه ساعات آخرى را مىگذرانيم كه به پيروزى قاطع برسيم و به دنيا جلوه جهاد را نشان دهيم، از زبان على (علیه السلام) مرد جنگ، مرد حكومت، مرد نماز، مرد شرف و زكات، به همه مسلمانها اعلام مىكنيم كه اين لباس ذلّ از تن برآوريد و پيراهن سرخ جهاد بر اندام راست كنيد و به كفر طاغوت بپردازيد كه امروز طاغوت بر اسلاميان حاكم است، طاغوتيانى كه در دو جبههاند و در يك منهجاند و بايد اين قيام در امّت مسلم پديد آيد تا لباس جهاد در پوشند و سپر حمايت خداى را بر سر گيرند.
ملّتى كه نمىجنگد، كوچك مىشود و خوار لقمهاى در دهان فراخ جهانخواران گرفتار حماقت.
اين حماقتى كه امروز بعضى از سران كشورهاى اسلامى به آن دچار شدهاند همان ذلّتى كه انتقام خدا آنها را به آن گرفتار كرده است.
على (علیه السلام) فرياد مىزند «بجنگيد با كافران قبل از اين كه آنها با شما بجنگند».
33 سال پيش بود كه كافران، فلسطين عزيز را اشغال كردند.
چرا پيش از آنكه اين دشنه را بر جگر مسلمين وارد كنند، مسلمين برنخاستند و اكنون كه اين اهريمن بر اجتماع مسلمين مىتازد، به جاى اين كه با او به غزا پردازند، او را به رسميّت مىشناسند. اين درد است براى امّت مسلم كه بعضى سران مزدور آنها با كفر محض جهانى دست مودّت دهند و با اسلام ممثّل در جهاد و انقلاب به جنگ پردازند امروز مسلمانان در خوارى بسر مىبرند، زيرا دشمن در درون خانهشان جا كرده و تا برنخيزند دشمن را از خانه بيرون نرانند.
دچار خفّت، نكبت، زيان و خسرانند، بنگريد پيروان على (علیه السلام) را، آنانكه جهاد را از نهج البلاغه على (علیه السلام) آموختهاند و از قرآن منزل كريم، چگونه دشمن را از خانه خويش بيرون مىريزند، اين رشادتها نمونه ايمان مردمى است كه على را قائد خويش در ايمان و در كفر به طاغوت مىدانند، و گام به گام از قدمهاىمقدّسش پيروى مىكنند، و بدانسان كه اكنون دشمن از اين سرزمين رانده شده و تمام قدرتها در برابر جلوههاى خورشيد جهاد مردم ما خيره ماندهاند، اين سخن على (علیه السلام) است كه نگذاريد دشمن در درون خانه شما آشيان كند، خانه ما تنها ايران نيست، ما ايران را از وجود دشمن تطهير كردهايم ولى هر جا بانگ توحيد بلند است خانه ما است و جنگجويان ما دشمن را از آن خانه بيرون خواهند راند تا همه جهان اسلام از وجود طاغوت تطهير شود، و طاغوت تكفير شود و در خاك دفن گردد، همچنان كه در مرزهاى ما گورستانهائى براى تدفين عوامل طاغوت مشهود است.
اين سخن على (علیه السلام) زيباترين سخنى است كه هيچ جنگاور، چنين سخن نگفته زيرا جنگاوران تاريخ، ناحكيمند، و حكيمان تاريخ، ناجنگاور. و اين تنها على (علیه السلام) است كه هم حكيم است، هم جنگاور است، هم پارسا است و هم عارف است، ولى او مىگويد: «فالموت فى حياتكم مقهورين» اگر شما در زندگى مرده باشيد، حيات انسانى، زندگى آزادى، شرف و كرامت بشرى در شما نباشد، شكست خوردگانيد. امّا اگر جان دهيد و جان بخشيد، جان فروشيد تا مكتب خويش احياء كنيد، اگر چه سر بر خاك خونين بيفكنيد شما پيروزيد و من مفهوم اين سخن على (علیه السلام) را در يك عينيّت روشن به نظر در آوردم.
در اهواز، دو تالار وجود داشت. يك تالار، خاص مردگان زنده و تالار ديگر، خاص زندگان مرده. يعنى سالنى بود اسيران عراقى در آن بودند، اينان مردگان زنده بودند و در جاى ديگر شهيدان را ديديم كه زندگان مرده بودند.
اين سخن على (علیه السلام) است: آنانكه هويّت خويش از كف دادهاند، آنانكه فاقد حيثيت انسانىاند، به ظاهر پيكرى زنده دارند ولى روحشان مرده است. اسيرانى در بند، سرافكنده، شرمسار، خجل، مغلوب و منكوب، امّا آن سوى، شهيدانى بر خاك خفته ولىديدگانشان باز بر افق حيات، ولى درخشش تبسّم پيروزى بر دندانهاى سفيدشان متجلّى.
اين سخن على (علیه السلام) است كه پس از چهارده قرن پيروان على (علیه السلام) به آن عينيّت مىبخشند و عملا آنرا تفسير مىكنند. على (علیه السلام) مىگويد: در نبرد صدق بايد مجاهد صادق باشد «كونوا مع الصادقين» و على (علیه السلام) خود صادق است و راست و راستين است و ارتش او نيز صدق دارد، صدقى را كه خداى ميداند. (چون خداى راستى ما را در انديشه و نيّت، در عمل و اخلاق نگريست بر دشمنان ما واژگونى و شكست را فرو فرستاد، و بر ما نصر را و فتح را، تا آنجا كه اسلام استقرار يافت).
پس مجاهد بايد راستين باشد، در راستاى خطّى كه او را بسوى خداى مىبرد و در اين سبيل اللّه هيچ اعوجاجى و انحرافى مشهود نيست. پس شرط جهاد صدق است، و اگر جهاد با صدق همراه باشد، پيروزيش محتوم است، مسجّل و محقّق.
و امروز مىنگريم صدق جهادگران اسلامى را كه درس جنگ را از نهج البلاغه، آموختهاند كه چگونه با صدق خويش در مسير جهاد پاى فشردهاند و خداوند چون صدقشان را ديد و نيازشان را و نمازشان را در سنگرشان و نگاهشان را به آسمان و ضربان قلبشان را به عشق خدا پى برد، بر دشمنانشان واژگونى و سرنگونى را فرو فرستاد و نصر را بر همين جوانان پا برهنهاى كه خداى آنان را بر استاى اولياء خاصّش قرار داد.
اين را بگويم كه پيروزيى كه امروز بدست مجاهدان اسلام آمده است در و همراهش يك پيروزى سياسى عظيم نيز حاصل آمده است كه بزودى اثراتش را مىنگريد و من با اين كه نبايد بگويم براى شادمانى شما يك گوشه از آن پرده را كنار مىزنم و آن اين كه سه روز پيش يكى پيغام داد كه من اشتباه كردم كه با جمهورى اسلامى در افتادم و خيانتكاران را پناه دادم و اكنون به حقّانيت اين جمهورى عارفم و براى جبران اشتباهم حاضر به هر اقدام هستم.
پيام ديگرى از ناحيه شيخ نشينان كه: ما صدّام را برميداريم و همه غرامت را نيز مىپردازيم، شما جنگ را در مرز متوقّف كنيد.
اين دليل عظمتى است كه جهادگران ما آنرا احراز كردهاند. امّا بنگريد كه على (علیه السلام) چگونه سخن مىگويد: «و صلوا السيوف بالخطا» (اگر شمشيرتان كوتاه است، با قدمتان كوتاهى شمشير را جبران كنيد).
عجيب است اين سخن. جلوتر برويد، امروز اين استراتژى را، رزمندگان ما به دنيا نشان دادهاند. چون دنيا هميشه روى «سيف» حساب ميكرد، روى «شمشير» يعنى ابزار جنگ.
چه شمشير آن زمان و چه سلاحهاى پيچيده اين زمان. على (علیه السلام) مىگويد: اگر سلاحتان كم است و كوتاه، با قدمتان آنرا جبران كنيد يعنى با ايمان بجنگيد، كمبود اسلحه را با عشق به خدا جبران كنيد.
ما اين چنين كرديم، ما شمشيرمان كوتاه بود، شمشير دشمن خيلى دراز بود و خيلى پرتوان. شيعيان على (علیه السلام) درس جنگ را از نهج البلاغه آموختند، كوتاهى شمشير را با گامشان جبران كردند و كمى اسلحه را با ايمانشان. ببينيد خبرگزاريهاى دنيا همه گفتهاند كه در ايران مجاهدان كم سال، جوانانى هستند كه با عشق به ايمان بر دشمن يورش مىبرند و خطوط دشمن را درهم مىكوبند.
خود خبرگزاريها، خبرنگارانشان آمدند جبهه جنگ را ديدند كه چگونه اين جوانان برخاستند. اگر تانك (تى 72) نداشتند قدم داشتند، اگر رادار پرنده آسمانى آمريكا را نداشتند (اى واكس) نداشتند، چشمانشان آن چنان از زير كلاه خود مىدرخشد كه موج هر سلاح فيزيكى را درهم مىكوبد و اين قدمها بود كه كمبود سلاح را جبران كرد و اين پيروزى را بوجود آورد.
جهادگر مؤمن، كافر به طاغوت كه نبردش به اذن اللّه است، اللّه او را مىنگرد، در صلواتش و در نسكش و در محيايش و در مماتش و در جنگش و در خونش و در پيروزيش و در شكستش.
آنها چه هدف دارند طاغوتيان مىجنگند براى غارت و براى قتل و براى نابودى شرف انسانى، (و عساكر الموحّدين) مىجنگند براى استقرار حكومت خدا و ايجاد قسط و عدل الهى. پس جهادگران، بدانيد كه ديدگان اللّه ناظر شماست و امام همراه شماست، پس ارتشى كه خداى آنرا مىنگرد و در هر لحظه حمايتش مىكند و پيشاپيش، در حركت است، چنان ارتشى هرگز دچار شكست نمىشود هيچگاه ارتش ما عقب ننشستهاند، اگر ضربه خورده است از آن جهت بودهاست كه بيشتر از حد، بيشتر از برنامه پيش رفته است. اگر شهيدانى بر خاك افتادهاند براى كرّ است نه براى فرّ. همچون على (علیه السلام) كرّار غير فرّار بودهاند.
آنان كه از ميدان نبرد مىگريزند فراز از «زحف» (معصيت كبيره) را مرتكب مىشوند، براى آيندگان، ننگها به ميراث مىگذارند و آتش دوزخ را براى خويش تهيّه مىكنند.
بايد جهادگر صدّيق، هميشه مشتاق باشد كه اين روح به پاكيزگى و آرامى از جانش پرواز كند.
يكى از بزرگترين مقامات خارجى مىگويد: اينها «رزمندگان» كلمهاى ياد گرفتهاند به نام شهادت كه با آن نام، پيروز مىشوند ولى در هيچ فرهنگى كلمهاى بنام شهادت وجود ندارد، فقط در مسيحيّت به نام مرگ مقدّس است آنهم كه در جلباب رهبانيّت مدفون شده است.
منبع:پايگاه تخصصى نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام)
پس على (علیه السلام) كه نخستين مؤمن است و نخستين مسلم، نيز نخستين كافر است به طاغوت، و لازمه كفر به طاغوت نابودى آن است.
على (علیه السلام) در انديشهاش و در سخن و عملش جنگ مىجوشد. او گاهى جهادش، جهاد دعوت است و تربيت و حكومت براى كفر به طاغوت در پهنه فرهنگ، و گاهى جهادش كشتار است و قتال است هم بيرحمانه و هم سرسختانه، زيرا خدا به او فرموده است كه رأفت به طاغوت در دين اللّه نيست.
على نه آنكه سردارى باشد از سرباز، جدا. يا زاويه نشستهاى كه ديگران را به معركه فرستد، كه خودش پيشتاز است و پيش آهنگ. هم در سنين كوچكى از چنگش خون مىچكد، در بدر و احد و خندق، و هم در كهنسالى در ليلة الهرير شمشيرش تا پايان سپاه زبانه مىزند، و از دستش بر قبضه تيغش خون مىچكد و على در روح پيروانش تجلّى دارد، هر كس مجاهد است و عارف است و جنگ آور و در راه خدا است، برخاسته از مكتب اوست.
امّا جنگ در نهج البلاغه داراى خصيصه فى سبيل اللّه است، همچنان كه از قرآن بر مىخيزد، عباد صالح، انسانهاى آرزومند و مستعد، راهى راه خدايند در صيرورت تكامل، امّا در برابر اين رهروان حقّ، رهزنانى بر مىخيزند تا راه را بر مؤمنان ببندند، و كاروان را به غارت كشند و توقّف بخشند. اينجا است كه نبرد با اهريمن راهزن و فريفته كفر به طاغوت، ايجاب مىكند كه تا راهنمايان راهگشا نيز باشند و آنرا كه رهزن است و ره بند، در خون كشند.
پس جهاد در اسلام، فى سبيل اللّه است، همچنان كه ديگر فرائض و ديگر حركتها در صيرورت الهى كه «الى اللّه المصير».
جهاد را على (علیه السلام) دروازهاى ميداند بسوى بهشت. نزديكى به خدا و درك فيض حضور ربّانى كه آخرين پرواز در معراج امّت بسوى سدرة المنتهى و خلوتگاه راز حق. پس آن كس كه پيراهن سرخ جنگ مىپوشد و سينه به سلاح دژخيم مىسپارد، آن كسى است كه دروازه قرب برويش گشوده مىشود. امّا اين جهادگر بايد ولّى خدا باشد، بلكه برتر، خاصهاى از اولياء حق، انّ الجهاد باب من ابواب الجنّه، فتحه اللّه لخاصّة اوليائه اولياء جهادگران، اولياء خدايند بل برتر، كه خاصّان اولياء، پيامبران جهادگرند كه پيوند با منشأ وحى دارند، و امامان مجاهدند كه مفطورند به فطرت حق و ممتازند به عصمت. امّا گاه مىنگريم برهنه پايانى را كه مكتبى نديدهاند، و مراحلى نپيمودهاند، گمنامانى هستند كه دروازه بهشت برويشان باز مىشود و در رديف خاصان اولياء حقاند، يعنى درس ناخواندگان و پاى برهنگان و گمنامانى كه مراحلى از فلسفه يا عرفان نپيمودهاند، آنسان برخاستند كه به استواى خاصّت اولياء بالا مىروند و دروازه قرب حقّ، برويشان باز مىشود واين نمايش سترگ امروز در اين سرزمين پديدار است، اگر خواهيد هم دروازه بهشت را مىتوانيد بنگريد و هم خاصان اولياء خدا را كه در زمان ظهور نهج البلاغه، چنين نمايشگاهى چون امروز پديد نيامده است. روستا زادگان درس ناخوانده، آنان كه از خانههاى فقيران برخاستهاند شعلههائى هستند از قبس شجره اللّه، همان شجرهاى كه بر موسى (علیه السلام) درخشيد. امروز اين زبانه در تاريكستان كفر طاغوتى شعله مىزند و راه بهشت را به روى انسان مىگشايد.
در جبهه بنگريد، همين امروز كه اينسان آرام نشستهايد خواص اولياء خدا به صورت نوجوانانى هستند كه دروازه قرب، برويشان باز است و اين نمايش پس از كربلا، زيباترين نمايشى است در اين روزگار «و هو لباس التّقوى» خواص اولياء خدا اين پيراهن بهشتى را كه كسوت پارسائى است بر تن دارند.
تا دامن مادر پاك نباشد، تا قلب پدر درخشش ايمان نيابد، تا فرزند در سرچشمه پرهيزكارى، شستشو نكند، به مقام والاى جهادگرى عروج نخواهد كرد.
دژ مستحكم جهاد است كه امّت را در خويش نگه ميدارد، و اين زره آهنين جهاد است كه اجتماع اسلامى را از نفوذ طاغوتيان مصون نگه ميدارد. امّتى كه در منطقش و مكتبش، جهاد نباشد، او هرگز زره آهنين مصونيت خدائى را بر تن نخواهد داشت، چنانكه در چهارده قرن، ملّت مسلم چون نتوانست جهاد كند، آنسان در فشار طاغوتيان بود، و امروز كه اين پيراهن سرخ را پوشيده است، خداى هم زره آهن مصونيت بر اندامش راست كرده و او را در حصن توحيد نگه داشته است. جهاد، سپر محكمى است كه در پشت آن از تير باران حوادث و آختن تيغهاى جنايت محفوظ مىماند، و ما امروز اين سپر بلا را در ميهن اسلامى خويش مىنگريم كه هزاران تيرانداز و تيغ زن دژخيمان طاغوت به سوى اين ملّت حمله مىبرند، امّا اين سپر كه خداى بر سر اين امّت نهاده، جانشان را از خطر حفظ ميكند.
آن كس كه از جهاد روى برگرداند، خداى لباس خوارى بر تنش مىپوشاند.
امروز ببينيد، اجتماع اسلامى جهان، چرا دچار ذلّت است، چون از جهاد رو برگردانيده است و اگر به جهاد روى آورد، به عزّت خواهد رسيد. و ما كه ساعات آخرى را مىگذرانيم كه به پيروزى قاطع برسيم و به دنيا جلوه جهاد را نشان دهيم، از زبان على (علیه السلام) مرد جنگ، مرد حكومت، مرد نماز، مرد شرف و زكات، به همه مسلمانها اعلام مىكنيم كه اين لباس ذلّ از تن برآوريد و پيراهن سرخ جهاد بر اندام راست كنيد و به كفر طاغوت بپردازيد كه امروز طاغوت بر اسلاميان حاكم است، طاغوتيانى كه در دو جبههاند و در يك منهجاند و بايد اين قيام در امّت مسلم پديد آيد تا لباس جهاد در پوشند و سپر حمايت خداى را بر سر گيرند.
ملّتى كه نمىجنگد، كوچك مىشود و خوار لقمهاى در دهان فراخ جهانخواران گرفتار حماقت.
اين حماقتى كه امروز بعضى از سران كشورهاى اسلامى به آن دچار شدهاند همان ذلّتى كه انتقام خدا آنها را به آن گرفتار كرده است.
على (علیه السلام) فرياد مىزند «بجنگيد با كافران قبل از اين كه آنها با شما بجنگند».
33 سال پيش بود كه كافران، فلسطين عزيز را اشغال كردند.
چرا پيش از آنكه اين دشنه را بر جگر مسلمين وارد كنند، مسلمين برنخاستند و اكنون كه اين اهريمن بر اجتماع مسلمين مىتازد، به جاى اين كه با او به غزا پردازند، او را به رسميّت مىشناسند. اين درد است براى امّت مسلم كه بعضى سران مزدور آنها با كفر محض جهانى دست مودّت دهند و با اسلام ممثّل در جهاد و انقلاب به جنگ پردازند امروز مسلمانان در خوارى بسر مىبرند، زيرا دشمن در درون خانهشان جا كرده و تا برنخيزند دشمن را از خانه بيرون نرانند.
دچار خفّت، نكبت، زيان و خسرانند، بنگريد پيروان على (علیه السلام) را، آنانكه جهاد را از نهج البلاغه على (علیه السلام) آموختهاند و از قرآن منزل كريم، چگونه دشمن را از خانه خويش بيرون مىريزند، اين رشادتها نمونه ايمان مردمى است كه على را قائد خويش در ايمان و در كفر به طاغوت مىدانند، و گام به گام از قدمهاىمقدّسش پيروى مىكنند، و بدانسان كه اكنون دشمن از اين سرزمين رانده شده و تمام قدرتها در برابر جلوههاى خورشيد جهاد مردم ما خيره ماندهاند، اين سخن على (علیه السلام) است كه نگذاريد دشمن در درون خانه شما آشيان كند، خانه ما تنها ايران نيست، ما ايران را از وجود دشمن تطهير كردهايم ولى هر جا بانگ توحيد بلند است خانه ما است و جنگجويان ما دشمن را از آن خانه بيرون خواهند راند تا همه جهان اسلام از وجود طاغوت تطهير شود، و طاغوت تكفير شود و در خاك دفن گردد، همچنان كه در مرزهاى ما گورستانهائى براى تدفين عوامل طاغوت مشهود است.
اين سخن على (علیه السلام) زيباترين سخنى است كه هيچ جنگاور، چنين سخن نگفته زيرا جنگاوران تاريخ، ناحكيمند، و حكيمان تاريخ، ناجنگاور. و اين تنها على (علیه السلام) است كه هم حكيم است، هم جنگاور است، هم پارسا است و هم عارف است، ولى او مىگويد: «فالموت فى حياتكم مقهورين» اگر شما در زندگى مرده باشيد، حيات انسانى، زندگى آزادى، شرف و كرامت بشرى در شما نباشد، شكست خوردگانيد. امّا اگر جان دهيد و جان بخشيد، جان فروشيد تا مكتب خويش احياء كنيد، اگر چه سر بر خاك خونين بيفكنيد شما پيروزيد و من مفهوم اين سخن على (علیه السلام) را در يك عينيّت روشن به نظر در آوردم.
در اهواز، دو تالار وجود داشت. يك تالار، خاص مردگان زنده و تالار ديگر، خاص زندگان مرده. يعنى سالنى بود اسيران عراقى در آن بودند، اينان مردگان زنده بودند و در جاى ديگر شهيدان را ديديم كه زندگان مرده بودند.
اين سخن على (علیه السلام) است: آنانكه هويّت خويش از كف دادهاند، آنانكه فاقد حيثيت انسانىاند، به ظاهر پيكرى زنده دارند ولى روحشان مرده است. اسيرانى در بند، سرافكنده، شرمسار، خجل، مغلوب و منكوب، امّا آن سوى، شهيدانى بر خاك خفته ولىديدگانشان باز بر افق حيات، ولى درخشش تبسّم پيروزى بر دندانهاى سفيدشان متجلّى.
اين سخن على (علیه السلام) است كه پس از چهارده قرن پيروان على (علیه السلام) به آن عينيّت مىبخشند و عملا آنرا تفسير مىكنند. على (علیه السلام) مىگويد: در نبرد صدق بايد مجاهد صادق باشد «كونوا مع الصادقين» و على (علیه السلام) خود صادق است و راست و راستين است و ارتش او نيز صدق دارد، صدقى را كه خداى ميداند. (چون خداى راستى ما را در انديشه و نيّت، در عمل و اخلاق نگريست بر دشمنان ما واژگونى و شكست را فرو فرستاد، و بر ما نصر را و فتح را، تا آنجا كه اسلام استقرار يافت).
پس مجاهد بايد راستين باشد، در راستاى خطّى كه او را بسوى خداى مىبرد و در اين سبيل اللّه هيچ اعوجاجى و انحرافى مشهود نيست. پس شرط جهاد صدق است، و اگر جهاد با صدق همراه باشد، پيروزيش محتوم است، مسجّل و محقّق.
و امروز مىنگريم صدق جهادگران اسلامى را كه درس جنگ را از نهج البلاغه، آموختهاند كه چگونه با صدق خويش در مسير جهاد پاى فشردهاند و خداوند چون صدقشان را ديد و نيازشان را و نمازشان را در سنگرشان و نگاهشان را به آسمان و ضربان قلبشان را به عشق خدا پى برد، بر دشمنانشان واژگونى و سرنگونى را فرو فرستاد و نصر را بر همين جوانان پا برهنهاى كه خداى آنان را بر استاى اولياء خاصّش قرار داد.
اين را بگويم كه پيروزيى كه امروز بدست مجاهدان اسلام آمده است در و همراهش يك پيروزى سياسى عظيم نيز حاصل آمده است كه بزودى اثراتش را مىنگريد و من با اين كه نبايد بگويم براى شادمانى شما يك گوشه از آن پرده را كنار مىزنم و آن اين كه سه روز پيش يكى پيغام داد كه من اشتباه كردم كه با جمهورى اسلامى در افتادم و خيانتكاران را پناه دادم و اكنون به حقّانيت اين جمهورى عارفم و براى جبران اشتباهم حاضر به هر اقدام هستم.
پيام ديگرى از ناحيه شيخ نشينان كه: ما صدّام را برميداريم و همه غرامت را نيز مىپردازيم، شما جنگ را در مرز متوقّف كنيد.
اين دليل عظمتى است كه جهادگران ما آنرا احراز كردهاند. امّا بنگريد كه على (علیه السلام) چگونه سخن مىگويد: «و صلوا السيوف بالخطا» (اگر شمشيرتان كوتاه است، با قدمتان كوتاهى شمشير را جبران كنيد).
عجيب است اين سخن. جلوتر برويد، امروز اين استراتژى را، رزمندگان ما به دنيا نشان دادهاند. چون دنيا هميشه روى «سيف» حساب ميكرد، روى «شمشير» يعنى ابزار جنگ.
چه شمشير آن زمان و چه سلاحهاى پيچيده اين زمان. على (علیه السلام) مىگويد: اگر سلاحتان كم است و كوتاه، با قدمتان آنرا جبران كنيد يعنى با ايمان بجنگيد، كمبود اسلحه را با عشق به خدا جبران كنيد.
ما اين چنين كرديم، ما شمشيرمان كوتاه بود، شمشير دشمن خيلى دراز بود و خيلى پرتوان. شيعيان على (علیه السلام) درس جنگ را از نهج البلاغه آموختند، كوتاهى شمشير را با گامشان جبران كردند و كمى اسلحه را با ايمانشان. ببينيد خبرگزاريهاى دنيا همه گفتهاند كه در ايران مجاهدان كم سال، جوانانى هستند كه با عشق به ايمان بر دشمن يورش مىبرند و خطوط دشمن را درهم مىكوبند.
خود خبرگزاريها، خبرنگارانشان آمدند جبهه جنگ را ديدند كه چگونه اين جوانان برخاستند. اگر تانك (تى 72) نداشتند قدم داشتند، اگر رادار پرنده آسمانى آمريكا را نداشتند (اى واكس) نداشتند، چشمانشان آن چنان از زير كلاه خود مىدرخشد كه موج هر سلاح فيزيكى را درهم مىكوبد و اين قدمها بود كه كمبود سلاح را جبران كرد و اين پيروزى را بوجود آورد.
جهادگر مؤمن، كافر به طاغوت كه نبردش به اذن اللّه است، اللّه او را مىنگرد، در صلواتش و در نسكش و در محيايش و در مماتش و در جنگش و در خونش و در پيروزيش و در شكستش.
آنها چه هدف دارند طاغوتيان مىجنگند براى غارت و براى قتل و براى نابودى شرف انسانى، (و عساكر الموحّدين) مىجنگند براى استقرار حكومت خدا و ايجاد قسط و عدل الهى. پس جهادگران، بدانيد كه ديدگان اللّه ناظر شماست و امام همراه شماست، پس ارتشى كه خداى آنرا مىنگرد و در هر لحظه حمايتش مىكند و پيشاپيش، در حركت است، چنان ارتشى هرگز دچار شكست نمىشود هيچگاه ارتش ما عقب ننشستهاند، اگر ضربه خورده است از آن جهت بودهاست كه بيشتر از حد، بيشتر از برنامه پيش رفته است. اگر شهيدانى بر خاك افتادهاند براى كرّ است نه براى فرّ. همچون على (علیه السلام) كرّار غير فرّار بودهاند.
آنان كه از ميدان نبرد مىگريزند فراز از «زحف» (معصيت كبيره) را مرتكب مىشوند، براى آيندگان، ننگها به ميراث مىگذارند و آتش دوزخ را براى خويش تهيّه مىكنند.
بايد جهادگر صدّيق، هميشه مشتاق باشد كه اين روح به پاكيزگى و آرامى از جانش پرواز كند.
يكى از بزرگترين مقامات خارجى مىگويد: اينها «رزمندگان» كلمهاى ياد گرفتهاند به نام شهادت كه با آن نام، پيروز مىشوند ولى در هيچ فرهنگى كلمهاى بنام شهادت وجود ندارد، فقط در مسيحيّت به نام مرگ مقدّس است آنهم كه در جلباب رهبانيّت مدفون شده است.
منبع:پايگاه تخصصى نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام)